وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی
 

رؤیایِ پُل

۱-  نوروز ۸۶ بود که ایمیلی دریافت کردم از جناب پروفسور ابوالحسن آستانه، استاد دانشگاه برکلی مبنی بر گزارش بازدید ۱۱ روزه و تحقیقات ایشان در خصوص پل بزرگراهی که چند مدّتی قبل در آمریکا و بر روی رودخانه ی می سی سی پی فرو ریخته بود و علاوه بر اینکه باعث کشته شدن ۱۳ نفر به همراه ۱۰۰ زخمی شده بود، یک اتفاق بسیار تلخ بود برای وزارت راه آمریکا. این خبر هیچ پوششی در تلویزیون و مطبوعات ما نداشت.(۱) جناب ابوالحسن آستانه ایرانی ارزشمندی که نامشان در ایران و برای بسیاری از مهندسین سازه و عمران چندان شناخته شده نیست، در مجامع علمی-دانشگاهی آمریکا اما چهره ای بسیار شناخته شده هستند و بسیاری از اساتید صاحب نام فعلی در دانشگاه های مطرح آن کشور، زمانی دانشجوی ایشان بوده اند، چرا که برکلی دانشگاه شماره یک دنیا در بحث مهندسی سازه و زلزله به شمار می آید . اولین روزِ کاری سال جدید تمام گزارشهای ارسالی توسط ایشان را پرینت گرفتم و با اشتیاق فراوان خواندم .نحوه بررسی های ایشان در خصوص علت فرو ریختن این پل بسیار جالب توجه بود .ایشان ضعف در طراحی گاست پلیت ها (gusset plate ) را علت خرابی عنوان کرده بود.  پس از آن تقریباً همیشه داستان فرو ریختن این پل فولادی و علّت آن را در عموم دوره های مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن تهران عنوان می کردم.

۲-  حدود دو سال پیش در یکی از دوره های سازمان نظام مهندسی فارس، پل عظیم میلانو را معرفی کردم و طی تصاویری راجع به مراحل ساخت این پروژه منحصر به فرد صحبت شد . پل واقع بین فرانسه و اسپانیا؛ پلی که هریک از پایه هایش تقریباً یک برج میلاد محسوب می شود. این پروژه که ساخت آن سه سال زمان برد یک پل معلق کابلی است که هشت دهانه داشته و عرشه های معلق بین این دهانه ها حدود ۳۴۰ متر طول دارند. جدای از سازه پل که در نوع خود بسیار تکنیکی است ، معماری آن نیز بسیار پرشکوه و دیدنی است . معماری این پل کار نرمن فاستر معمار معروف انگلیسی است .عکسها را در کلاس به اتفاق دیدیم.  در اسلاید آخر عکسی دیدنی بود از تمام عرشه این سازه عظیم . به همکاران سازمان نظام مهندسی گفتم که ان شاءالله هر زمان خواستید با اتومبیل از فرانسه به اسپانیا بروید باید از روی این پل و این عرشه عبور کنید. یکی از دوستان ناگهان از انتهای کلاس گفت:«آقای مهندس ما حداکثر تا مرودشت و تا روی پل مرودشت بیشتر نمی رویم !! » . همه خندیدند. کنایه جالبی بود و خنده طولانی مدت همه را به دنبال داشت. گفتم :هر طور فکر کنید و هر چیزی که در ذهن شما بگذرد همان برایتان اتفاق می افتد. اگر فکر کنید که روزی در اسپانیا از کنار این پل عبور می کنید، حتما عبور خواهید کرد و اگر فکر کنید روزی با ماشین از آن می گذرید، مطمئن باشید که روزی حتماً می گذرید.

۳- مرداد ماه گذشته پس از پایان کنفرانس استسسا و در مسیر برگشت از نیویورک به ژاپن، هواپیما در میناپلیس توقف داشت. حدود ۶ ساعتی در فرودگاه وقت بود.هوای دیدن شهر در آن وقت محدود از ذهن عبور کرد . فرودگاه بیرون شهر است و رفت و آمد در آن وقتِ محدود، ریسک جا ماندن از پرواز را داشت. از یکی از مامورین پرسیدم می خواهم بروم وسط شهر( Down Town) ، چطور باید رفت؟ با اخم و با چهره ای درهم گفت: "با قطار سبک (Light rail)". همانجا خانمی نسبتاً مسن گفت: من هم همان مسیرم، بیا تا قطار سبک و تا نزدیکی وسط شهر راهنماییت می کنم . پیرزن زنده دل و شاداب و خوش صحبتی که در تمام مسیر از نوه اش می گفت که ۱۰ ساله است و الان دارد مستقیم از فرودگاه می رود تا او را ببیند. دلش برایش تنگ شده و مشتاق دیدارش است. 

  - "بازی در «طبیعت» را دوست دارد. من هم دوست دارم که همیشه ببرمش تا بازی کند."

راهنمایی اش در آن فرودگاه عظیم تا رسیدن به محل "قطار سبک" بسیار در صرفه جویی وقت موثر بود.

در قطار پرسیدم که اگر یک جای شهرتان را بخواهی توصیه کنی ببینم کجا را می گویی؟ کمی فکر کرد و گفت مردم میناپلیس از قدیم به تئاتر رفتن و تئاتر دیدن علاقه مند بوده اند. ساختمان تئاتر قدیمی شهر گَتِری نام دارد که چون دیگر استفاده نمی شود یک گتِری دیگر ساخته ایم. حتماً برو و گَتِری جدید را ببین. البته من سه ایستگاه زودتر پیاده می شوم. ولی آنجا بپرس تا راهنمائیت کنند. همان موقع پیرمرد و پیرزنی که دو ردیف جلوتر نشسته بودند و ظاهراً مشغول استراق سمع(!) بودند برگشتند که: ما داریم همانجا می رویم، می بریمش! خیلی خوشحال شدم از این جور شدن کارها در این هوای آفتابی و خنک و در این کمبود شدید وقت و استرس پرواز.

گاهی بساطِ عیش، خودش جور می شود          گاهی به صد مقدّمه، ناجور می شود !

از این نوع برخوردها اصلاً در نیویورک یا فیلادلفیا پیدا نمی شود. آنجا کسی به راحتی جواب سوالت را هم حتی نمی دهد. 

دوستان جدید نیز پیرمرد و پیرزن بسیار مهربانی بودند. در راه، تا رسیدن به گتِری حرفهای زیادی زده شد و از قضا در حین صحبتها گفتند که از گتری چشم انداز بسیار زیبایی به رود می سی سی پی هست. ما از سالها پیش همیشه برای قدم زدن آنجا می رویم. گفتم عجب. پس "می سی سی پی" از شهر شما می گذرد؟ گفتند آره خبر نداری؟، تازه یکی از پل های رود می سی سی پی دو سال پیش ریخت و چند نفر کشته شدند . حیرت زده گفتم: نکنه پل دسوتو ؟ 

 -  بله، محققین بررسی کردند و گفتند علت ریختنش ضعف گاست پلیت هایش بوده (!)

گفتم دقیقا. من گزارش ضعف گاست پلیت ها را کامل خوانده ام. فیلمهایش را هم حتی دیده ام . ولی نمی دانستم پل اینجاست.

قرار شد به اتفاق به دیدن پل فروریخته برویم.

۴- به اتفاق به گتِری رفتیم و کنار رودخانه می سی سی پی را با توضیحات زوجی که خاطرات شیرین دوران کودکی و جوانی خود را از اینجا می گفتند دیدیم . یکشنبه ظهر بود و مردم زیادی به تماشای رود و قدم زدن ، به کنار ساحل آمده بودند. هوایی مطبوع و رودی خروشان و بزرگ. این دو دوست جدید برای ساعت ۱۳ بلیط دیدن تئاتر داشتند و باید می رفتند. برایم عجیب بود که چطور یک زن و شوهر در دهه ششم زندگی ، ظهر روز تعطیل دو نفری با هم به « دیدن تئاتر» می روند . قبل از خداحافظی ناگهان متوجه شدم ساعت محلی نسبت به نیویورک یک ساعت عقب تر است و لذا می شود یک ساعت هم بیشتر اینجا ماند!  با خود فکر می کردم که انگار به دیدن این پل "دعوت" شده بودم. انگار روح من با روح این پل یا این ساحل ارتباط گرفته بود و امروز قدم به قدم مرا در این شهر بزرگ از فرودگاه تا به خود کشانیده اند ... اینهمه جای دیگر می شد رفت. چرا جایی که اینهمه راجع به آن خوانده و صحبت کرده بودم را باید دید؟.... به یاد آن روز افتادم و کنایه دوستمان در باب پل مرودشت . آری ، هرچه در ذهن شما بگذرد برایتان رخ می دهد. همه چیز ابتدا در "ذهنِ ما" رخ می دهد و سپس در بیرون بر ما پدیدار می شود . به حکم تقدیر و اجبار طبیعت بر برخی از آنچه که بر ما و در اطراف ما می گذرد ناچاریم  اما این ناچاری ها تنها بخش محدودی از زندگی ما را در بر گیرد . 

آنسان که ذهنمان را می سازیم ، وقایع نیز ساخته می شوند...

۵- نکته جالب توجه اینکه یک پل «عظیم و نوساز» در کنار پلِ فرو ریخته وجود داشت. جداً حیرت آور بود. هم آن زن و شوهر و هم چند نفر دیگری که با آنها صحبت کردم می گفتند : «ساخت این پل برای همه مردم شهر باعث حیرت است. "یک ساله" این پل جدید را ساختند»... یک ساله ساختند تا آن آبروریزی جبران شود ؟ 

... از کنار این رود و این دو پل به فرودگاه برگشتم ... و به پرواز رسیدم.

 

رودخانه می سی سی پی و پلهای متعدد ساخته شده بر آن

مردم و تماشای رود می سی سی پی

مردم در کنار پلهای رود می سی سی پی

    

 


۱-  اگر یک پروژه فنی داخل کشورمان دچار نقص شود هزاران بار به عنوان سمبلی از ضعف مهندسی مطرح می شود، داستانش ذکر محافل و ایمیل عکسهایش نفر به نفر "فوروارد" می شود. این تا آنجا می رود که حتی پروژه های خوب کشورمان را هم باید خودمان یک اسمی، حرفی کنارش بگذاریم . مثل داستان برج میلاد که  «می گویند» کج است. اما یک مشکل مهندسی در آمریکا تا این حد، هیچ پوشش خبری در کشور ما ندارد. بله، طبیعی است که اتفاق بد هم در همه جا ممکن است رخ بدهد. نکته خیلی جالبی که در این بازدید متوجه شدم و شهروندان آمریکایی به آن اشاره داشتند این که در میناپولیس و در مجاورت همین تاتر گتِری ، یک سالن ورزشی سرپوشیده بزرگ وجود دارد که مسابقات بزرگ فوتسال و امثال آن در داخل این سالن ورزشی برگزار می شده است . به دلیل ضعف در محاسبات ، چند سال پیش در اثر بارش برف سقف این سالن تاب تحمل وزن برف  روی آن را نیاورده و خراب می شود ! این سقف را بازسازی کرده اند و هم اکنون مجدد از این سالن ورزشی استفاده می شود . برایم عجیب بود که دقیقا در یک نقطه در مجاورت رود صاحب نام می سی سی پی دو افتضاح مهندسی رخ می دهد اما شهروندان آمریکایی به شکل خیلی طبیعی از آنها صحبت می کردند و نه اینکه ای داد و بیداد و ... . و نه حتی پنهان کاری . براحتی می گفتند: این سقف را که می بینی یک بار پائین آمده ! ...

ورزشگاه در مجاورت تاتر گتری میناپلیس

ورزشگاه سرپوشیده مجاور ساختمان تئاتر گتری در شهر میناپولیس 

  نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۲/۱۵ساعت ۴:۵۵ ب.ظ  توسط محمدرضا اسلامی  | 
 
  POWERED BY BLOGFA.COM