وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی |
چترِ گل
چترِ گل تعبیری است از حافظ علیه الرحمه . این حافظِ خلوت نشین(۱) ، این رندِ ناشنیده پند (۲) ، در کارخانۀ شگفت آفرینشش ، و در کشاکش جزر و مدّهای روح سترگ و ناآرامش ، واژه سازیهای بی بدیلی کرده که تعبیر زیبای « چترگل بر سر کشیدن » یکی از آنهاست . در غزل معروف و فوق العادۀ "یوسف گمگشته باز آید به کنعان ..." این تعبیر نغز توسط حافظِ شیراز ابداع گردیده است
« گر بهارِعمر باشد باز بر تختِ چمن چترِ گل بر سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور »
این روزها و در این هنگامۀ پرشکوه تغییر و تطوّر احوال طبیعت ، این تعبیر بارها و بارها از ذهن می گذرد.
چترِ گل برآوردن، کاری است که تنها و تنها از "درختِ گل" ساخته است . آنگاه که مُحاط در شکوفه های پرطراوت یک درختی، و غرق در تعجب از این غلغلۀ رنگارنگ شکوفه ها ، این تعبیر حافظ عجب به دل می نشیند: چترگل برسر کشیدن... . و البته تعبیر « درختِ گل» نیز از همان دست واژه سازیهای تحسین برانگیز جلال الدین محمد مولوی است . روحِ پرجذبۀ مولوی نیز چون حافظ ، گویی در دیدن انبوهی از شکوفه ها بر جسم و جان درخت ، به جوشش می آمده که این تعبیر نغز را ساخته و پرداخته است
در زیرِ «درختِ گُل»، دی باده همی خوردیم
وز جوششِ آن باده ، زیر و زِبَر است این دل
این کارگاهِ طبیعت، باز به نقشبندی های حیرت انگیزش مشغول است . بهارِ هنرمند در این کارگاه ،خاکدان را بُستان کرده و دریغ است ساعاتی را که در میانۀ این کارگاهِ هنرمندی نگذرد .(۳) این دریغ را در معاصرین چه کسی زیباتر از فریدون مشیری سروده ؟ چه کسی این معنی را در حوزۀ کلمه و کلام بهتر پرداخت داده آنگاه که مشیری تعبیر "کام گرفتن از بهار" را آفرید :
« ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم / اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب / اي دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهار »....
امّا باز حافظ است و شکوه کلماتش :
به صحرا رو که از دامن غبارِغم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکانِ خُلود ایدل در این فیروزه اِیوان نیست مجالِ عیش فرصت دان به فیروزیّ و بهروزی(۴)
۱- غزلیات حافظ: "حافظِ خلوت نشین" دوش به میخانه شد ازسرِ پیمان گذشت ، برسر پیمانه شد
۲- غزلیات حافظ: كشته ي غمزه ي تو شد "حافظِ ناشنيده پند" تيغ سزاست هر كه را دردِ سخن نمي كند
۳- از کارههای خوب و ارزنده تلویزیون ژاپن در این ایّام ، ارائۀ گزارشهای مستمر و روز به روز از وضعیت شکوفه های ساکوراست. انگار که آمد و رفت این شکوفه های زیبا در متن طبیعت ژاپن نباید با سکوت و بی سر و صدا صورت پذیرد . و باید هم چنین باشد چرا که عمر "دورانِ گل" به تعبیر جناب سعدی دو سه روزی بیش نیست . و لذا هر روز چندین گزارش از وضعیت شکوفه ها پخش می شود. اینکه مثلاً بلندترین درخت ساکورا با فلان ارتفاع در فلان شهر به گل نشست ... یا در فلان استان ساکوراها تا سه روز دیگر بر شاخه ها خواهند ماند و .... با خود فکر می کردم که چه نگاه درستی است این نگاه ... چرا که ممکن است مشغول کارهای همه روزۀ خود باشیم و ایام گل از کنار ما بگذرد ... و مگر ما چند بهار در زندگی می بینیم ؟... اگر شیراز بودم حتماً به باغ ارم و نارنجستان قوام می رفتم که در آنجا علاوه بر رنگِ بهار ، «عطرِ بهار» را هم می توان شنید . عطر بهار نارنج !
۴- برگرفته از غزل زیبای حافظ: «زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی / از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی »
* مطلب مرتبط در این وبلاگ : نوشتار مورخ ۲۹/۱/۸۸ در خصوص ساکورا ، تحت عنوان : غرق در غوغایِ انبوهِ حجمِ سپید
![]() |
POWERED BY BLOGFA.COM |
![]() |