وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی |
...اِلی اَحسَنِ الحال ؟؟
اَحسنِ حال چیست ؟ کجاست؟ بهترینِ احوال چه حالی است؟ اَحسنِ اعمال کدام است که در پِی،اَحسنِ احوال با خود بیاورد؟ چه شاخصه هایی دارد؟و چه مولفه هایی؟ در میان اینهمه تطور احوال و حالات ، بهترین حال کدام است ؟ ... به کدامین سو باید رفت و بر مدارِ کدامین قانون باید راند تا از این «احوالِ جاری» ، به سمت بهترین حال رهنمون شد ؟ (۱)...
اگر تغییرِ احوال درخت در بهار آن است که بر چوبِ خشک ، جوانه هایِ سبز می روید و نوازشِ نسیم بهار ، شکوهِ شکوفه ها بر کنار جوانه های سبز می نشاند ، پس این دل، همین میزان تغییرِ احوال را هم حتی نچشیده و نیازموده ... چه رسد به احسنِ احوال .
من امروز در میانۀ اینهمه راهها و اندیشه ها ، بایدها و نباید ها ، تکاثر ها و تفاخر ها ، ایستاده ام و این نگاه های حیران من ، گذر سالی دیگر را می بینند و تطور احوال طبیعت را و در اندیشه مانده و حتی درمانده، که احوالِ این دل که ثابت باقی مانده ... پس کجاست تغییر حال و احوال ؟ و چیست آن احسنِ احوال ؟
من امروز یک بهارِ دیگر را شاهدم و رویش دیگری از جوانه ها و غلغله دیگری از شکوفه ها را و صد فریاد که برقامتِ چوبِ این روح ، جوانه ای ندمید و بر بی حاصل خاکِ این قلبِ سنگ ، گُلی نشکفت و عندلیبی نخواند ... در این میانه که می نگرم تغییر حالی نمی بینم که این حال ، همان بدحال است که بود و ریشه های درخت جان من ، آبی به آوندهای شاخه ها نرسانده که بوی طراوت و تازگی را در این چوب پوسیدۀ درخت جان استشمام کرده، در نوازش نسیم بهار ، بهاری شوم...
پس هر ساعتی روی به سویی ، هر روزی دویدن در کویی ، هر زمان جستجو در شهری و بحری ... واینچنین سالهایم گذشت و من انگار هنوز در انتظارم تغییر حال و احوالم را... امروز انگار این بیت حافظ را باید چنین روایت کنم بر خود « جز قلبِ تیره نشد حاصل و هنوز / باطل در این خیال که اکسیر می کنم»... کجاست حاصل آنهمه دیدن ها و رفتن ها و آمدن ها و خواندن ها؟... اگر که بجای آرامش در دل ، آشفتگی ست و اگر که بجای نور در درون جان ، تیرگی ست ؟ انگار که این زمزمه های عطار از درون همین جان خسته و به بهار ننشسته، برمی خیزد
ز بس کاندر رهِ عشقِ تو از پای آمدم تا سر چنان بی پا و سرگشتم که پای از سر نمیدانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بویِ تو کنون عاجز فرو ماندم، رهی دیگر نمیدانم
آری من امروز در آستانه بهار طبیعت تو اَم و در بارگاهت ای خالق شکوفه و نسیم ،خزان زده به اعتراف نشسته ام که «من عاجز فرو ماندم، رهی دیگر نمیدانم» ...
در نشانه ای(آیه ای(۲)) از نشانه های یاسین زیبایت تو گفتی و گفتار تو همه بر حق است که(۳) "از دلایل من است که زمین مُرده را زنده کرده و از آن دانه ها می رویانیم ..." . من امروز در آستانه بهارت به انتظار ایستاده ام رویش سبز دانه ها را از اَرضُ المَیتَةِ این دل و به انتظارم احیاء این خاکِ سخت را.
آنگاه که زمین با تمام فراخنایش بر من تنگ می شود و راهها با همه کثرتشان بر من بسته می شوند ، مرا راه بنُما ... راهی اِلی اَحسنِ الحال .(۴)
دیدۀ بخت به افسانۀ او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم ؟...
حافظ علیه الرحمه
۱- تعابیر بکار رفته در این دعای کوتاه ، بسیار عمیق ،دقیق و ظریف است . مثلاً تعبیری همچون "دگرگون کنندۀ نگاه ها" (مقلّب الابصار) . اما آنچه برایم بسیار تحسین برانگیز است اینکه گفته می شود «احوالِ ما» و نه «احوالِ من ». برخلاف برخی از خواسته ها که در ادعیه به صورت گفتار متکلم وحده و خواستۀ فردی مطرح می شود ، این خواسته به شکل جمعی است ، چرا که احوال فرد منفک و مجزا از احوال جامعه و اجتماع نمی تواند باشد . احوالِ من ، متأثر از احوالِ اطرافیان من است و اینجا نمی گوید " حول حالی الی احسن الحال "...
۲- سوره مبارکه یس ، آیه ۳۳ - تعبیر شگفت "زمینِ مُرده" و همچنین تعبیر زیبای " احیاءِ زمین مُرده " از تعابیر حیرت آور آیات این سوره است . آیا خاکِ مُرده ، فقط خاک زمین است یا آنکه از خاک زمین جان نیز رویش های گوناگون بر خواهد خواست اگر که او از نفخۀ خود بر خاک بدمد؟...
۳- ترجمۀ این تعبیر زیبای معصوم (ع) در نجوای پرشکوه ابوحمزه ثمالی :« اَلّلهُمَّ اَنتَ القائِلُ وَ قَولُکَ حق ...».
۴- جالب اینکه تعبیر «اَسوَءِ حال » (بدترینِ حال ها) نیز در ادعیه معصومین بکارگرفته شده است . در دعای پرشکوه و شگفت ابوحمزه ثمالی و در متن نجواهای عاشقانۀ و عارفانه دعا چنین داریم : "فَمَن یَکونُ اَسوَءَ حالً مِنّی ؟؟ "...
* مطلب مرتبط در این وبلاگ : نوشتار مورخ ۲۴/۱۲/۸۷ تحت عنوان یا مُقلِّبَ الأَبصار
![]() |
POWERED BY BLOGFA.COM |
![]() |