وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی |
عارف قزوینی
بخشهایی از دیوان عارف قزوینی را می خواندم . چه سروده های ناب و نغزی که بارها و بارها پیشتر از این شنیده ایم و نمی دانستم که از عارف است . نمونه هایی همچون : « دل هوس سبزه و صحرا ندارد » یا «از کفم رها شد مهار دل » یا «از خون جوانان وطن لاله دمیده »(۱) یا « دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی » و ... .(۲)
حکایت زندگی عارف ، حکایت تلخ زندگی آزاده مردی هنرمند است که در دوران زیستنش در آب و خاک ایران زمین ، بدبختی ها و مصیبتهای زیادی را متحمّل شده و روح هنرمندش بارها و بارها آزرده و خاطرش بارها مکدّر و تلخ کام گشت. تلخی ای که در تمام عمر و تا آخرین روز حیات با وی همراه بود . در ابتدای دیوانش فصلی هست تحت عنوان "تاریخ حیات عارف به قلم خودش". در خواندن این فصل بی اغراق پلک نمی توان زد . نوشتار را با این جمله ای قریب به این مضمون آغاز می کند که : طبیعت مصائب و مشکلات بسیاری بر من نازل کرد اما پیشتر و قبل از همه آنکه " به دليل خصومتي كه مابين پدر و مادر از اول عمر بوده است من و ساير برادرهايم هميشه مثل آن بود كه ميان دو ببر خشمگين زيست و زندگاني مي كرديم"....
داستان تلخ زندگی عارف، داستان احوال روزهایی است که نظام ملک ایران زمین دچار بی سر و سامانی بوده و هیچ چیز در جای خود نبوده است . شگفتا که در مقاطع مختلف تاریخ ، تا بوده و تا هست بی سر و سامانی های نظام ملک در زندگی روحهای حساس و هشیار بازتاب می یابد. چه حکایت عجیبی است که در ایران زمین تا بوده، هنرمندان از عمرهای کوتاهی برخوردار بوده اند ؟؟؟...در ابتدای نوشتار مذکور چنین می نویسد :
محیطِ گریه و اندوه و غصه و مِحَنم
کسی که یک نفس آسودگی ندید، منم
عارف پنج ویژگی را با هم دارا بود . خطّی خوش داشت و نستعلیق و شکسته را بسیار زیبا می نگاشت. از ذهن و طبعی سرشار برخوردار بود که در سُرایش غزلیات و اشعار ناب و نغز با او همراه بود . حنجره ای ناب و صدایی بسیار زیبا و رسا داشت که با آن اشعار خود را می خواند. در نواختن ساز استاد بود و دانستن موسیقی باعث شده بود تا تصنیفهای ماندگار از اشعار خود تنظیم نماید . قلمی آتشین داشت که نگارش بسیاری از متون پرشور وطن پرستی اش در دوران مشروطه خواهی ، حاصل آن بود . خود مدّعی بود که این پنج ویژگی هرگز دیگر "باهم" در یک نفر جمع نمی گردد .
در جوانی عاشق دختری به نام "خانم بالا" می شود اما به واسطه بی مهری و مخالفت پدر دختر ، امکان ازدواج آن دو فراهم نمی شود و البته پس از خانم بالا عارف تا پایان عمر ازدواج نمی کند.
به جهت فراموش کردن درد اشتیاق و فرو نشاندن آتش عشق خانم بالا ، از قزوین خارج شده و به رشت می رود . در رشت مدتی اقامت گزیده و در بازار رشت مشغول به کار می شود .
در سال ۱۳۱۶ ه.ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و چندسالی با آنان رفت و آمدهایی داشت. نوشته های عارف از این ایام جزو اسناد مهم تاریخی و دربردارنده اطلاعات مهمی از روابط درباریان در آن مقطع تاریخ ایران است. پس از مدتی از حضورش در تهران، مظفرالدین شاه خواست که او را در ردیف فراش خلوتها و ملازمان خاصّش درآورد اما طبع بلند و روح آزاده عارف از این امر سرباز زد و لذا دوباره به قزوین مراجعت نمود .
در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف که زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز به مشروطه خواهان پیوست و با غزلها و تصنیفهای خود به آزادی خواهان و موفقیت مشروطیت کمک کرد. عارف در واقع آیینه دار زیر و بالای جنبش مشروطیت ایران است. هنگام برآمدن و شکفتن، ستایشگر آن و به وقت رنگ باختن و از دست رفتن، مرثیه پرداز آن می شود. برخی معتقدند "در تمام دوره انقلاب (مشروطه) هیچ قلم و زبانی نتوانست دل مردم ایران را مانند سخنان عارف به لرزه در آورد."
عارف به کلنل محمّد تقی خان پسیان علاقه و ارادت بسیار داشت و کشته شدن محمدتقی خان در روح او جراحت عمیقی ایجاد نمود.
عارف سال های پایانی زندگی خود را در درّه مرادبیگ در همدان در فقر و تیره روزی گذراند. استغنای طبع او هیچ کمکی را از هیچ سو نمی پذیرفت. تنها پزشک نیکو کاری به نام بدیع الحکما که بیماری مالاریای او را درمان می کرد، نان و آبی نیز برایش فراهم می آورد. برای آنکه بدانید کار عارف در آخر عمر به کجا رسید این تکه را از زبان او بشنویم :" اغلب مردم گمان کرده بودند در قزوین املاکی دارم که مخارج سال من از عایدی آن ها می گذرد...در صورتی که اتفاق افتاده که من چندین شب را با صد دینار سیب زمینی نسیه از بقال سر کوچه شب خود را گذرانده ام."
قبر عارف در میدان ابن سینای همدان است ...
۱- عارف این تصنیف را در آغاز انقلاب مشروطه ایران سروده است.
۲- ارادت استاد محمدرضا شجریان به عارف باعث شده تا نه تنها عمدۀ این اشعار و تصنیفها را با حنجره سحرانگیز و پرشکوه خود بخواند ، بلکه کاست « به یاد عارف» شجریان که مربوط به سالها پیش است بی شک از بهترین کارهای او محسوب شده و همواره همدم و همراه همیشگی اهل دل محسوب می شد . تحریر زیبای این دو بیت در بیات ترک هرگز از خاطرها محو شدنی نیست :
به یادِ زلفِ نگونسارِ شاهدانِ چمن ببین در آینۀ جویبار، گریۀ بید
به دورِ ما که همه خون دل به ساغرهاست ز چشمِ ساقیِ غمگین که بوسه خواهد چید؟
![]() |
POWERED BY BLOGFA.COM |
![]() |