وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی
 
 

اسباب کشی

"اسباب کشی" کاری است که همیشه از تصورش هم وحشت دارم. کاری پر دردسر و سخت. در این هفته ناچار شدم که یک بار دیگر با این واقعیت که از آن گریزی نیست، مواجه شوم . کاری که طی سالیان اخیر بارها و بارها برایم تکرار شده و برای انسان مقیم کره خاک این جابجایی ها حکایت همان تعبیر زیبای حافظ است که :"... چه جای امن چون هر دم جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها"...

در مجموعه خوابگاهی قبلی دو بخش "سینگل" و "کاپل " وجود داشت . با طنین انداز شدن صدای گریه -که صدای زندگی است و زیبایی حیات - باید به "فامیلی تایپ" اسباب کشی می کردیم !!! این بار البته با مشکلاتی دو چندان و گرفتاریهایی جدید که تجربه شان را نداشتم . به قول عراقی : چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی !!... اما چه باک که به تعبیر زیبای عطار شنیدن آن صدا و چشیدن آن سودا به تحمّلِ این غوغا بسیار می ارزد 

در سرم از عشقت این سودا خوش است        در دلم از شوقت این غوغا خوش است

وای عجب تا غرق این دریا شدم                     بانگ می‌دارم که استسقا خوش است

شرح داستان منظور نیست که بیشتر حسب حالی است از دلیل حضور کم رنگ این مدت اخیر در فضای سایبر ...به جزیره کوچکی (به نام پورت آیلند) در مجاورت شهر اسباب کشی کرده ام در خانه جدید فعلا اینترنت ندارم . چرا که  ظرفیت کابل فیبر نوری این جزیره واقع در وسط دریا پٌر است . لذا تا مدتی دیر به دیر به روز خواهم شد ... هر چند که این روزها خیلی رمقی هم برای نوشتن نیست.....

***********

  نوشته شده در  جمعه ۱۳۸۸/۰۴/۰۵ساعت ۳:۵۲ ب.ظ  توسط محمدرضا اسلامی  | 
 
  POWERED BY BLOGFA.COM