وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی |
تابستان گرم
این تابستان گرم و شرجی هم روزهایش رو به کوتاهی است و عرقریزان گرمایش گویی رو سمت بهبود و تعادل نهاده است . این تابستان گرم هم گذشت درحالی که عرقریزان روزهایش پیچیده بود در متن اخبار دل آزار و تالم آوری که از این سوی و آن سو می رسید... و در این میانه ماه صوم و صیام هم با روزهای بلندش کریمانه آمد و خاموش رفت .
انگار که آهنگِ تغییراتِ شتابِ رویدادها ، بر مدار تابعی جدید می گذرد و هر آنچه می شنویم از دمشق و قندهار و آذربایجان و نیویورک و سومالی و ... بر مدار این تابع ریاضی جدید است . هر چه هست و نیست آنچه در گذر و گذار است حکایت روزهایی پیچیده و سخت است . روزهایی که نیازمند نگاهی جدید است و درکی جدید.
هر خبری از احوال صعب مردمی در گوشه ای از این خاک ، انگار که جراحتی بر دل است و شگفتا که مجال یادداشت کلامی هم نیست. (۱)
در میان همه اخبار این تابستان ، بحث زلزله آذربایجان و نحوه گسترش خبر زلزله در لایه های مختلف جامعه ما ، موضوعی بود که چند نوبت می خواستم درباب آن بنویسم اما ازدحام کارها حتی دقیقه ای مجال نگذاشت .
***********
با آقای تاکادا صحبت می کردم . پیرمرد در این هفتاد و چندسالگی - و کهولتی که اخیراً به وضوح حرکاتش را کند کرده - از آذربایجان می گفت و اینکه برنامه دارد برود و در ماه نوامبر از منطقه بازدید کند . از هوای آنجا در نوامبر می پرسید که توضیح دادم نوامبر خیلی سرد است و باید احتیاط کنید و لباس گرم به همراه ببرید و ... او از آذربایجان می گفت و می پرسید و من در فکر که چقدر دریغ است که امکان بازدید از منطقه برایم میسر نیست .
در باب این زلزله و حواشی آن ، بیشترین چیزی که به رغم دوری از فضای منطقه احساس می کنم برخورد احساسی و هیجانی به موضوع در سطح شبکه های اجتماعی بود . فیس بوک سرشار بود از یادداشت هایی که این موضوع را در ذهن پررنگ می کرد . برای من خواسته یا ناخواسته مقایسه های ذهنی شکل می گرفت با فضای موجود در ژاپن پس از زلزله و سونامی بزرگ ۱۱ مارس سال گذشته . این همه که «ما» فراموش می کنیم چیزی را ، و بعد اینهمه که سخن می گوییم همه با هم از آن چیز و بعد فراموشش می کنیم همه با هم آن را، داستان زلزله است و مسائلی چون زلزله . مصداق دیگر این حالت همان دریاچه ارومیه است در آذربایجان . انگار که ناگهان خشک شده باشد این دریاچه ، ناگهان محور بحث ها و پیام ها و تصویر پروفایل ها در فیس بوک می شود به مدت حدود دو ماه ، و بعد هم ناگهان از میان ما و گفتگوهایمان محو می شود و می رود و ....
زلزله رویدادی است که نیازمند برخورد اصولی است و نه هیجانی .حتی کمک رسانی به زلزله هم نیازمند آرامش است . کارهای اصولی و اساسی باید پیش از زلزله انجام شده باشد و بعد از زلزله امداد و نجات و مدیریت بحران با صبوری و استفاده از تجربه های گذشته ممکن است و نه با هیجان .
( در میان متن ها و یادداشت هایی که در باب زلزله آذربایجان منتشر شد ، تحلیل رضا امیرخانی در ارمیایش خواندنی بود :
***************
پیچیده در فشار کار ، این تابستان گرم هم گذشت و این همه اخبار التهاب از این سوی و آن سو همچنان بی انقطاع می رسد . گاه از خود می پرسم زمین چگونه "محل قراری" است که آمده است : وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِين .(۲) زمین لرزانی که مردمانش اینگونه خصمانه با هم در نزاعند و بسترش هم گاه و بی گاه چنین لرزان است .... زمینی که بدان هبوط کرده ایم قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ....
۱- این بیت حافظ مرتب انگار می آید و می رود ... زیرکی را گفتم این احوال بین ، خندید و گفت / صعب روزی ، بوالعجب کاری ، پریشان عالمی... پریشان عالمی
۲- اعراف ، آیه ۲۴
* پی نوشت مورخ ۱۸/۶/۹۱ : هرچند که همیشه از منفی اندیشیدن و منفی نگاه کردن بیزار بوده ام اما تحریر این یادداشت در فضایی - نه منفی که- آزرده خاطر از رویدادهای پیرامون است . چندباری تصمیم گرفتم که متن را ویرایشی کنم که هم حال و هوایش عوض شود و هم انسجام کلام و جملات بیشتر شود ، که نشد . صبح روز ۲۴ تیرماه بود که صبح زود و در عجله قبل از رفتن به دانشگاه ، اخبار را چک کردم . در ولایت سمنگان افغانستان و در یک تالار عروسی یک نفر با انفجار انتحاری به قصد از بین بردن یکی از کارگزاران حکومتی، عروس و داماد و ۲۲ تن از میهمانان را به کام مرگ کشانیده است . شگفتا از این انسان . و اینگونه زیستنش . و این اعمالش . همان روز خبر بعدی اخبار سوریه بود و آنچه که می گذرد . اخباری بسیار تالم برانگیز و ... و شگفتا که همواره در منازعه ها ، هر دو سوی منازعه مدعای حق و راستی دارد و ... باز هم انگار کلام حافظ مدد می رساند که
یکی از عقل می لافد ، یکی طامات می بافد
بیا کین داوری ها را ، به پیشِ داور اندازیم ....
![]() |
POWERED BY BLOGFA.COM |
![]() |