وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی |
۴۰ سال با حافظ درفرانسه
هر چند که بسیار کوشیدم تا چند کلامی را برای بیستم مهرماه «روز حافظ» بنویسم ، اما گرفتاریها باعث تاخیر در انجام این مهم شد . لیکن بازهم نمی توان از کنار روزِ منسوب به این دانایِ آیینِ مستی و مستوری گذشت و چیزی نگفت و ننگاشت .(۱)
**************************
۱- حدود بیست سال پیش سال ۱۳۶۸ ، به همّت سازمان فرهنگی ملل متّحد "یونسکو" ، « کُنگرۀ جهانی حافظ» در شیراز برگزار شد. این کنگره ، که آن زمان بازتاب گسترده ای در رسانه ها و مطبوعات داشت برای آن نوجوان مدرسۀ راهنمایی شریف اشراف نیز بسیار جالب توجه آمد به دو جهت . یکی آنکه تازه به خوانش اشعار حافظ پرداخته بودم و دشواریهای ابیات سخت ذهن را می آزرد. دوّم آنکه فراگرد آمدن همۀ شخصیتهای فرهنگی کشور در آن کنگره نشانی بود از بزرگیِ جایگاه صاحبِ آن نام .
یادش به خیر . انگار که فراموش شدنی نیست - همکلاسی دیروز و مهندس عمران امروز - امیرحسین بزمجو ، با صدای زیبا و تسلّطی تاثیر گذار ، در کلاس به تقلید از صدای استاد شجریان می خواند :... دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را ...
*******************
۲- سال ۱۳۷۴ بود و برای کنکور می خواندم که یکی از دوستان صاحبنظرِ صاحب خبر(۲)گفت:کتابِ
کنگرۀ بین المللی حافظ به همّت دکتر عبدالحسین زرین کوب منتشر شده و در نمایشگاه کتاب آن سال رونمایی شده است . خدایت رحمت کند عبدالحسین زرین کوب و پاداش شایسته دهاد آنهمه خدمات ارزنده ای را که خاموش به فرهنگ و ادب ایران زمین عرضه داشتی . یک جلد از این کتاب را آن دوست خوب از نمایشگاه کتاب هدیه آورده بود و من مشتاقانه به سیر و سیاحت در آن گلستان پرداختم. گلستانی که اگر تلاش مرحوم زرّین کوب نبود ، شاید اینگونه پیراسته و معطّر در قالب کتاب ، مجلّد نمی شد.
******************
۳- آن کتاب سالها همدم و همراه بود . در تمام دورۀ دانشجویی و خوابگاه ، از این اتاق به آن اتاق با من آمد. هربار فرصتی می شد تا نگاهِ بزرگی از بزرگانِ حافظ شناس را به نگاه و بیان این آشنایِ طریق رندانۀ مستی و مستوری بیابم و بدانم.
از میان ۲۰ واحد عمومی های دوره لیسانس ، سه واحد ادبیات را دکتر البرز درس می گفت . نه برای من، که برای همه حضور در کلاس دکتر البرز نه به ضرب و زور حضور و غیاب که به شوق شنیدن کلامی از حافظ و مولوی با بیان شیدا و شیوای البرز بود . در تحقیق آن درس سه واحدی نیز از آن کتاب مرحوم زرّین کوب بهره ها جستم و چه تشویق ها که دکتر البرز نکرد و یک نوبت از کلاس را چه قدر که در ستودن زرّین کوب ارجمند و خدمتهایش و آن کتاب و سایر ده ها کتابش سخن نگفت ....
*******************
۴- در میان مقالاتِ آن کتاب ، یکی از مقالاتی که بسیار زیبا و خواندنی و دلکش بود ، نوشتاری بود از دکتر شارل هانری دوفوشه کور ، استاد دانشگاه سوربُن فرانسه . آن نوشتاری بود که بارها و بارها خواندنش ، دل انگیزی اش را نمی کاست .
نکته جالب توجّهی که در مقاله بود ، جمله آغازین آن بود . اینکه یک استاد دانشگاه فرانسوی نوشته بود : " بیست سال است که در کار «ترجمه و تفسیر» غزلیات حافظ به فرانسه هستم. بیست سال است که هر «روز» با دانشجویانم بیتی یا تنها مصرعی، از غزلیات را ترجمه میکنیم و همچون غریقی هستم در دریای امواج افکار حافظ... "
عجب ! بیست سال هر روز ترجمه بیتی یا فقط مصرعی از حافظ . جالب تر اینکه دوفوشه کور در مصداق این بیان خود ، بیتی از حافظ را آورده بود به این مضمون که آشنایانِ حافظ نیز خود در مقام حیرتند... چه رسد به یک فرانسویِ عاشق که برای فهم هر واژه از هر مصراع، باید زمانِ بسیار صرف نماید:
گفت حافظ، آشنایان در مقامِ حیرتند دور نَبوَد گر نِشیند خسته و مِسکین غریب!
پس از مقدمۀ مقاله ، خواندن دیدگاههای حافظ از دیدگاه دوفوشه کور حیرت انگیز بود . اینکه یک فرانسوی اینگونه با روح غزل سرای پارسی گوی ارتباط گرفته و چنین تحلیل هایی می دهد بسیار جالب بود .
یکی از نکاتی که دوفوشه کور در انتهای نوشتارش بدان اشاره داشت ، بحث "صدا" و غزل حافظ بود . می گفت غزل حافظ را باید بشنوید ! خواندنِ تنها جواب نمی دهد! ...در شنیدن غزل شوری دیگر است و ارتباطی دیگر . و بعد توصیه به ایرانیان که : جهان با صدایِ غزل حافظ ارتباط می گیرد ، پس حافظتان را با رایحه صدای زیبا بشناسانید ...
نکته دیگری که ایشان به آن اشاره می کند اینکه: ما از جزئیات زندگی حافظ تقریبا هیچ نمی دانیم.
برای روشنتر شدن موضوع مثالی می آورد. «پترارک» شاعر بزرگ ایتالیایی، همعصر حافظ و تنها بیست سال از او بزرگتر بوده است. برای اروپایی ها، تمام وقایع زندگی او، تحصیلات، مسافرتها، روابط خصوصی و عمومی و غیره، شناخته شده است و از این طریف می توانند سنجش صحیحی از آثار او داشته باشند؛ (پترارک پدر رنُسانس اروپایی بوده است). اما از زندگی حافظ چه می دانیم؟... این زندگی، صرفا در کنایه های شاعرانه پنهان شده است... و این نتیجۀ یک خاصیتِ بارزِ ایرانی است...
********************
۵- سال ۱۳۸۶ بود . بهار بود و اردیبهشتِ شیراز و بوی بهار نارنجش . صبح یکی از دوستان گفت : امشب مراسمی داریم در حافظیه و در آن مراسم با حضور سفیر فرانسه و رئیس کتابخانه ملّی تقدیر خواهیم داشت از پروفسور دوفوشه کور ، حافظ شناس بزرگ فرانسوی . بعد از آن هم شام را در باغ جهان نما ( باغ مجاور مجموعه حافظیه که مسیر آبِ رُکنی بوده) با ایشان خواهیم بود . اگر می خواهی بیا . گفتم : "اگر" می خواهم ؟ عمری است که مشتاق دیدار این مرد بزرگ هستم.
علّت مراسم را جویا شدم . گفت : این استاد فرانسوی دانشگاه سوربُن چهل سال وقت صرف ترجمه و تفسیر ابیات حافظ نموده . اخیراً این کار ایشان به اتمام رسیده و کتابشان در یک هزار و دویست صفحه در فرانسه منتشر شده و نسخه آن نیز به کتابخانۀ ملی ایران هدیه شده است ... برایم باور کردنی نبود دست یابی به توفیق دیدار با ایشان .
******************
۶- شب بود و باغ جهان نما و فرصت دیدار و همصحبتی با دوفوشه کور . عجب . بیشترین چیزی که از این دیدار برایم قابل توجه و در ذهن ماندگار شد زلالیت و روحانیت خاصّی بود که در مجاورت با "او" حسّ می کردی. رفته بودم به قصد صحبت راجع به حافظ با ایشان ، اما حوزۀ مغناطیس معنویت این مردِ روحانی، بیشتر توجه را به خود جلب می کرد... نهیبی به خود که : باید هم این چنین باشد . چهل سال مجاورت و هم صحبتی با "حافظ" آیا فقط محصولش "ترجمه " می شود ؟؟؟....(۳)
*************************
۷- تقارن عدد چهل با این حالت سلوک ایشان ، چیزی را که به ذهن متبادر می سازد ، این بیت خودِ حافظ است :
سحرگه، رَهروی در سرزمینی بگفتا این مُعّما با قرینی
که ای صوفی، شراب آنگه شود صاف که در شیشه ، بماند اربعینی !
آری ، شارل هانری دوفوشه کور ، اربعینی را در کنار حافظ گذارنیده بود ...
۱-اشاره به بیت حافظ :مَگرَم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار وَرنه "مَستوری و مستی"همه کس نتوانند!!
۲- اشاره به بیت حافظ :ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی،کِی راهبر شوی؟!
۳- بعد از شام در خنکای هوای باغ جهان نما صحبتی با ایشان داشتم . به پارسی شیرین چنین می گفت :« آنچه من در مورد حافظ کرده ام تنها به تهیه یک "عکس" از سطحِ مفاهیمِ عمیقِ معانی و مضامین غزلیات می ماند . حال ،فرانسویانِ بعد از من باید از سطح و عکس فراتر بروند و به عمق برسند. شایدحدود دویست سال زمان می برد تا این اتفاق بیفتد و ما در فرانسه به حافظ برسیم.»
اینگونه از کار چهل سالۀ خود سخن می گفت.
** یادداشت های مرتبط با این مطلب در این وبلاگ : « انعکاسی از صدای حافظ » ، یادداشتی درخصوص مستند محمدعلی فارسی درباره پروفسور دوفوشه کور [لینک]
![]() |
POWERED BY BLOGFA.COM |
![]() |