وبلاگ شخصی محمدرضا اسلامی |
میرکریمی در پارک ملت
گاهی فکر می کنی که طبیعت دیگر از ساختن و پرداختنِ بعضی چیزها عاجز شده و برخی اتفاقات دیگر در چرخه این طبیعت پر رمز و راز تمام شده و نمی افتد . نا امیدی ، و در تلاش تا فراموش کنی آن چیز یا اتفاق و رخدادِ خوب که از گردونه طبیعت حذف شده اما ناگهان یکباره در جایی که انتظارش نیست می بینی «نمونۀ » برازنده و تحسین برانگیزی را که طبیعت در گوشه ای دور از چشم ها برای خودش ساخته و پرداخته . مثلا در کوهساری بلند که امید آب و رودی نداری به ناگاه از پس عبور از صخره ای، آبشاری می بینی بلند که هوش از سر می برد و در دیدار ترکیب عظمت و زیبایی : «سنگ و آب» محو می شوی ؟ اینجا و آب و آبشار ؟ حکایت رضا میرکریمی و زندگی معاصر ، و سینمایِ امروزِ دنیا ، حکایت همان آبشار بلند است و کوهستانی که تو در آنی . آبی زلال از فراز کوهی بلند که هوش از دل می رباید . آنروز که ناامیدی از «انسانِ معاصر» که در متن زندگیِ اقتصاد زده و سیاست زدۀ امروز ، و در متن شتاب ها و رفت و آمدها ، لحظه ای به سکوت و آرامش و تدبر در خود بپردازد ، ناگهان می بینی ، در همین دنیای معاصر ، رضا میرکریمی سربرآورده ، چُنان هنرمندانه و عمیق از «سر به جَیبِ مراقبت» سخن می گوید ، که تو محو می شوی که مگر امروز روز هم دیگر کسی با این نگاه ، به «عظمتِ سکوت» نگاه می کند ؟
دست مریزاد شهیدی فرد عزیز ؛ چه سِرّی است در کار گلاب و گُلِ تو نمی دانم ، اما اینقدر می دانم که چقدر ما دور افتادیم از شنیدن صدای امثال این رضا ها . و در این دنیایی که فقط از اقتصاد می شنویم و سیاست ، چقدر گوش ها را باید تیز کنیم تا شاید این «جواهر الرجال » "سخنی" بگویند بیشتر از آنکه در وادی هنر می گویند. حال تو می نشینی و رضا و صدها حرف از دهان کسی که اهلِ حرف نیست . خوب خوش انصاف، من برنامه ضبط شده ات را با تاخیر -همچون سایرِ این دست برنامه ها- در ژاپن می بینم ، اما آیا وقتِ چنین حرف هایی در برنامه زنده ، نصفه شب است ؟ ساعتی که رسانه کمترین مخاطب را داراست ؟؟
**********
گاهی فکر می کنی دیگر «حافظ» ی شکل نخواهد گرفت . و حافظ ره یکی بود در وادی رندی و مستی و مستوری (۱). آنچنان که اقبال لاهوری روزی نوشت : "از آب و خاک ایران دیگر حافظی بر نخاست . آب و خاک ایران همان است که بود اما دیگر حافظی برنخواست". گاهی با خود فکر می کنی مثلا می شود روزی به مجلسی دعوت داشته باشی که بگویند سخنران آن جمع شمس الدین محمد حافظ شیرازی است ؟ تو چهره به چهره حافظ را ببینی ؟! ... شگفتا که پس از بیش از یکصد سال از عمر سینمای حرفه ای معاصر جهان ، در عرصه این سینما حافظ ی شکل گرفته و حافظانه سخن می گوید . کم می گوید و با وسواس سخن می گوید . رندانه می گوید و کم صدا (و شاید به نسبت هیاهوی دنیای رسانه ، این آشنایِ وادی رسانه ، اصلا بی صدا حرف می زند). همچو حافظ از دین فروشی و زهد فروشی بیزار است و زاهد شهر را و پشمینه پوشِ تندخو را ناآشنایِ طریق مستی می داند و از گلعذاران و شیرین لبان سخن می گوید .
در دنیای معاصر که رسانه ، سنگ زیرین آسیابِ فرهنگ است، مِدیا و سینما «مهمترین رکنِ رسانه» محسوب می شوند . در این دنیا، میرکریمی انگار که غزل می گوید ، نه که فیلم می سازد . روزگاری قبل ، کارگردانی ، فیلم «سینما سینماست » را ساخت و در سکانس هایش کوشید تا سینما را شرح کند . حال از دل این وادی سینما ، به رغم انتظار ، میرکریمی ساخته و پرداخته شده است .
در سکانس های «خیلی دور خیلی نزدیک» ، تو را به خیلی دور ، و خیلی نزدیک می برد و در «اینجا چراغی روشن است » ترا به متنِ شیدایی می کشاند . شیداییِ بی صدا و بی جلوه گری ... این میرکریمی غزل می گوید. و افسوس . افسوس که همچون حافظ ، چقدر کم می گوید ....
*********
خسته بودم و گرفته . از آنچه که این چند روزها بر من گذشته بود . عصری بود که این مصاحبه شهیدی فرد را با رضا دیدم . بی اغراق پلک نزدم . به مجلسی بروی و شمس الدین حافظ سخنران باشد ؟! حافظی که پیشتر حافظانه هایش را دیده ای ، حال اینجا آمده و به سخن نشسته ...
************
آنها که انتظار چیز خاصی را در یک حبه قند دارند نبایست با این توقع بر صندلی سینما نشینند که چیز خاصی را شاید نبینند ... «این غزل» پر است از سکوت و اشاره . و سکوت با مختصاتِ دنیایِ سینما، چندان همسِنخ نیست ... که وادی سینما وادی آب و رنگ است و سر و صدا .

*************
چند جمله ای از حرفهایش :
- من یک زمانی فکر می کردم که ، «از همه چیز مقدم تر» بحثِ ایمانه ؛ خب؟... الان فکر می کنم یک چیز مقدمترش هست : «اخلاق» . ببین ، آدمی که اخلاق نداشته باشه ایمانم پیدا نمی کنه
- من اصلا «مومنِ نگران» نمی فهمم یعنی چی ؟ من اصلاً مومنی که خیلی نگرانه نمی فهمم یعنی چی ؟ دایم به همه چی گیر می ده ... همش نگرانه که یک اتفاقی داره می افته ، «باید مراقب باشیم! باید تفتیش کنیم باید حواسمون جمع باشه» .نمی فهمم یعنی چی ! آقا مومن یعنی کسی که به «جایِ اَمن» رسیده . از دست و زبان و رفتار و کردارش همه در امن و امانن. هر کی کنارش می شینه آروم می شه
- بابا فیزیک که اصلاً مالِ ماده هست ، دانشمندش که به تهِش می رسه بی ادعا می شه . می گه آقا من «حیرت» کردم نمی فهمم تهش چیه . اون وقت چه جوریه که تو علوم دینی، « دوتا کتاب» می خونن مدعی می شن ؟!؟ من نمی فهمم . می خوان «برای همه» نسخه بنویسن ...
- آقا من نمی فهمم این اصراری که بعضیا دارن ، که بگن ما دینداریم ... تو یک آدم باهوش دیدی بگه من باهوشم ؟
-اونایی که پسوند اسمشون رو می ذارن هی اصرار دارن ما اینیم ، بعضیاشون به واسطه اینه که قبلا «دینِ دیگری» داشتن ، حالا عوض کردن می خوان اصرار کنن ما رو با اون شخصیتِ قبلی نشناسین ، ما اینیم ...من نمی فهمم چه اصراریه حالا به مردم بگین کی هستین
- نمی دونم چه جوریه... اون جایی که بهشون احتیاج داریم نیستن؟
( مجری: ) کی یا ؟
اونایی که باید باشن .
۱- غزلیات حافظ، غزل۱۹۳، مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار / ورنه مستوری و مستی ، همه کس نتوانند
* ویدئوی حضور رضا میرکریمی در برنامه پارک ملت در وبسایت یک حبه قند: لینک ؛در یوتیوب : لینک
** گزیده چهارده دقیقه ای از مهمترین قسمت های گفتگوی یک ساعت و نیمه مذکور در یوتیوب: لینک
|
|
POWERED BY BLOGFA.COM |
|